هر جایی که هستی، بدون مراجعه به آزمایشگاه، تست کرونا بده!
تست کرونا در محلتا دیر نشده علائمت رو به متخصص گوش، حلق و بینی بگو و مشاورۀ آنلاین بگیر
دریافت مشاورهحلق و دهان، دروازۀ بدن هستن. وجود مشکل در اونها برای بقیۀ اندامها هم مشکل ایجاد میکنه. تا دیر نشده علائمت رو به متخصص گوش، حلق و بینی بگو و مشاورۀ آنلاین بگیر
دریافتِ مشاورهعلتهای مشاهدۀ خون در مدفوع میتواند هموروئید، بواسیر، کولیت روده و… باشه. برای تشخیص و درمان درست و به موقع، تا دیر نشده علائمت رو به متخصص گوارش بگو و مشاورۀ آنلاین بگیر
دریافت مشاورهاختلال خواب اگه جدی گرفته نشه، سلامت جسم و روان رو درگیر میکنه. تا دیر نشده علائمت رو به متخصص اعصاب و روان بگو و مشاورۀ آنلاین بگیر
دریافت مشاورهدردهای اسکلتی یکی از شایعترین علائم ایرانیهاست، تا دیر نشده علائمت رو به متخصص طب فیزیکی و توانبخشی بگو و مشاورۀ آنلاین بگیر
دریافت مشاورهسردرد علتهای مختلفی داره؛ از اضافه وزن گرفته تا اختلال در هورمونها. برای تشخیص درست علت سردردت تا دیر نشده علائمت رو به متخصص مغز و اعصاب بگو و مشاورۀ آنلاین بگیر
دریافت مشاورهسرطان معده سومین سرطان شایع ایران است. همین حالا علائمت رو به متخصص گوارش بگو و مشاورۀ آنلاین بگیر
دریافتِ مشاورهتا دیر نشده علائمت رو به متخصص گوش، حلق و بینی بگو و مشاورۀ آنلاین بگیر
دریافت مُشاورهتا دیر نشده علائمت رو به متخصص ریه بگو و مشاورۀ آنلاین بگیر
دریافت مشاورهتا دیر نشده علائمت رو به کارشناس روانشناس بگو و مشاورۀ آنلاین بگیر
دریافت مشاورهاز خوشحالی اینکه زمان زایمان نزدیک شده ومن می توانم دختر زیبایم را ببینم ترس و استرس زایمان را کمتر می کرد
غافل از اینکه در کنار کودک من ، توده ایی بدخیم جای گرفته بود و لحظه به لحظه با کودک من رشد می کرد
من زایمان کردم و همه خانمایی که بامن زایمان کردن ترخیص شدن واما من به خاطر تخلیه رحم و تخمدان و توده مرگبار همچنان در بیمارستان بودم🥺روزهای سختی بود. دکترها از تعجب شوکه شده بودن که مگر ممکنه توده سرطانی کنار کودک رشد کنه واما کودک من سالم تر از هر کودک دیگری پابه دنیا نهاد
خدایی که شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد. شاید شاعر این بیت حال و روزی چون من داشته که انقدر به وصف حال من سروده بود.
از ماه بعد شیمی درمانی شروع شد. من فقط یکماه توانستم به کودک دلبندم که وابسته به شیرم شده بود از شیر خودم بدم. وبعد به ناچار با اولین شیمی درمانی ، شیر من خشک شد و روزها سخت تر و سخت تر میشد😭😭😭😭😭به یاده حضرت رباب که دیگر نمی توانست به جگرگوشه ش شیر بده
. ظاهرم روز به روز بیشتر تغییرمی کرد و تمام موها و ابروهایم ریخت. ناامیدی و بغض از صبح تا شب همراه تمام لحظاتم شده بود. . دیگر نمی خواستم اطرافیانم با این صورت من را نگاه کنند. ترس از مرگ و جدایی از جگرگوشه هایم حالم را بدتر و بدتر می کرد. در همان سال فرزند اول من به کلاس اول ابتدایی می رفت ومن مادری بیمار و ضعیف و دلمرده شده بودم که با هر درمان از ضعف جسمانی و ضعف روحی به گوشه تخت پناه می اوردم
اما ته دلم روشن بود که خدا رهام نمی کنه
من همیشه از سن پایین تر نماز می خواندم ، ذکر می گفتم و عاشق اهل بیت بودم. و این در اوج ناامیدی روزنه نوری در دلم بود.
از وقتی بیماری سراغ امد همیشه منتظر پیامی بودم نمی دونم اما انتظار می کشیدم تا خبری بشنوم
شبی خواب دیدم ، خواب خانمی چادر به سر که در مجلس روضه امام حسن وارد مجلس شد
من با اشتیاق گویا از قبل منتظر این لحظه بودم و چشم انتظار به در نگاه می کردم تا ان خانم وارد شد
خمیده بود
نمی دونم صراحتاً بگویم آن خانم چه کسی بود. از داخل چادرش چیزی مثل قند یا پشمک کوچک سفید به سمتم گرفت
بدون هیچ سوال و پرسشی سریع گرفتم و بر دهانم گذاشتم
هنوز شیرینی ان بردهانم هست
بعدفعه بلند در بین جمعیت گفتم من دیگه خوب شدم و
دیگه اون خانم رو ندیدم
در خواب درآن مجلس مردم با صدای من به سمتم کشیده شدن و با دستهایشان به لباس های من دست می کشیدن
وقتی بیدار شدم تا همیشه این خواب همراه من بود. الان کودک من ۶ ساله شده و من از خدای خودم ممنونم
ممنونم
ممنونم🙌
نذر کرده بودم تا اخر عمرم هر روز زیارت عاشورا بخوانم ، نذر کردم ایام شهادت حضرت رقیه و حضرت ابولفضل سفره بندازم و اش و حلوا درست کنم و روضه حضرت ابولفضل و روضه حضرت رقیه بخوانم
نذر کردم شهادت امام حسن شله زرد بپزم
نذر کردم هر روز بعداز نمازواجب سجده شکر به جا بیاورم
و نذر کردم نماز واجبم را اول وقت بخوانم
ونذر کردم در نیمه شعبان برای سلامتی و فرج اقای مهربونمون برای قربانی گوسفند سهمی پرداخت کنم
انشالله که خدا از ما قبول کند
و انشالله این داستان من کمکی کسی باشه
برای همه بیماران شفای عاجل از خدای مهربونمون خواستارم
داستان یکی از کاربران محترم درمانکده را خواندید که به قلم خودشان تحریر شده بود.
مشاهدۀ تمام داستانهای کاربران