لکنت زبان، بزرگ‌تر از سکوت

قسمت ۲۷- لکنت زبان، بزرگ‌تر از سکوت

در انتظار بازبینی توسط تیم پزشکی درمانکده

 «حرف‌زدن یه نعمت بزرگه که میشه باهاش خیلی از مشکلات رو حل کرد ولی وقتی گفتن هر کلمه برات سخت بشه، ارتباط برقرار کردن تبدیل به سخت ترین چالش زندگی میشه»

سلام من بهنامم و امروز می‌خوام داستان واقعی مهسا رو براتون تعریف کنم که تو پنج سالگیش زبونش می‌گرفت و دچار اختلال تکلم شده بود.

مهسا تو تابستون سال 1375، وقتی تازه شمع 4 سالگیش رو فوت کرده بود، دیگه نمی‌تونست به‌اندازه یک ماه قبل راحت صحبت کنه. گفتن هر کلمه براش سخت شده بود، حروف رو طولانی‌تر می‌گفت و بغضی‌هاشون رو چند بار تکرار می‌کرد.

مهسا یکی از بچه‌هایی بود که به‌خاطر جمعیت زیاد خانوادش خیلی زود شروع به صحبت کرد. انقدر از سه سالگیش سوالای مختلفی میپرسید که خواهر و برادراش رو عاصی می‌کرد. اون تو 4 سالگیش یه جز قرآن و شعرهای زیادی رو حفظ کرده بود وتو هر جمعی که وارد می‌شد برای همه می‌خوند.

مشاهده بیشتر : بهترین متخصص خون

ولی حالا دیگه اون نمی‌تونست یه جمله ساده رو درست بگه و باعث نگرانی مامانش شده بود. بعد یک ماه از شروع علائم، مهسا رو پیش دکتر بردن که تشخیص داد علت لکنت زبانش ترسیدن از چیزیه و باید از این به بعد قبل صحبت به هر جمله فکر کنه، کلمات رو آروم و شمرده بگه و اصلاً هول نشه.

حدود سه ماه هر روز به مهسا می‌گفتن آروم حرف بزن و قبلش فکر کن. همین موضوع باعث شده بود مهسا خیلی کم‌حرف و گوشه‌گیر بشه. از طرفیم حرف فامیل حسابی اذیتش می‌کرد که می‌گفتن مهسا به داییش رفته و لکنت گرفته. روزها و ماه‌ها گذشتن و مهسا بدترمی‌شد.

حالا دیگه اون تبدیل به یه دختربچه‌ای شده بود که مشکل ارتباط گرفتن با بقیه رو داشت و فقط یه گوشه می‌شست و با عروسک و ماشیناش بازی می‌کرد یا نقاشی میکشید. مهسا حسابی بی اشتها شده بود و همیشه خسته به نظر میرسید، از مهمونی و بازی با دوستاش متنفر بود و هیچ چیزی خوشحالش نمی‌کرد.

 فروردین سال 76 مهسا سرمای سختی خورد و مامانش اون رو پیش یه فوق‌تخصص کودکان برد.

دکتر بعد از معاینه مهسا  یه نسخه برای سرماخوردگیش و یه آزمایش خون برای بررسی بیشتر براش نوشت و ازشون خواست جواب آزمایش رو پیشش ببرن.

حدود دوهفته‌ای طول کشید تا سرماخوردگی مهسا خوب شد. یه روز صبح مهسا با مامانش به آزمایشگاه رفتن و بعد از اینکه نمونه خونش رو گرفتن همونجا بی هوش شد، کلی آب به صورتش زدن  تا به هوش  اومد.

یک هفته بعدش جواب آزمایشش رو پیش دکتر بردن که به مامان مهسا گفت«دختر شما شبیه یه ماشین بدون بنرینه که ریپ می‌زنه، کم‌خونی شدید داره و لکنت زبونش هم به همین دلیله، از این به بعد تو همهٔ غذاهاش گوشت بریزین و داروهاش رو سروقت بخوره»

این حرف دکتر برای مامان مهسا مثل آبی بود روی آتیش، دلش آروم گرفت و دوباره به خوب شدن مهسا امیدوار شد . از اونجایی که مهسا گوشت نمیخورد، اسفناج، حبوبات و تخم کدو  رو جایگزین گوشت کردن. حالا غذای مهسا تبدیل به انواع ساندویچ اسفناج، سالاد اسفناج و عدسی شده بود و تو روز درحال تخمه شکوندن بود.

 هر روز که می‌گذشت حالش بهتر می‌شد و بعد از چهار ماه کم‌کم لکنت زبونش از بین رفت و تونست مثل بقیه هم سن و سالاش صحبت کنه. 

 سوالاتی که از دکتر باباخانیان پرسیدیم

  • علائم اولیه لکنت زبان چیه؟
  • علت این اختلال چیه و چه عوارضی به دنبال داره؟
  • این اختلال بیشتر مربوط به چه سنیه؟
  • روش‌های درمان لکنت زبان چیه؟
  • چه ارتباطی بین کم‌خونی و لکنت وجود داره؟

خب میرسیم به پایان دهمین  قسمت فصل سوم پادکستمون و مثل همیشه «به سلامتی همتون»

آیا این مقاله برای شما مفید بود؟

میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد رای‌ها 0

هنوز امتیازی ثبت نشده

Editorial team
تیم تحریریه درمانکده

تیم تحریریه درمانکده متشکل از نویسندگان باتجربه حوزه سلامت و پزشکی است که به صورت تخصصی به تحریر مقالات با موضوعات پزشکی، سلامت جسم و سلامت روان می‌پردازند. پیشنهاد می‌کنیم که محتوای تخصصی این نویسندگان را از دست ندهید.

مشاهده سایر مطالب
اشتراک در
اطلاع از
guest
(اختیاری)

در صورتی که سوال شما تخصصی هست و به دنبال نظر پزشک متخصص هستید، به بخش مشاوره آنلاین پزشکی مراجعه کنید.

1 پرسش و پاسخ
بیشترین رأی
تازه‌ترین قدیمی‌ترین
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه سؤال ها